شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
سالها آب شدم سوخت ز پا تا به سرمآخر ای زهرجفا شعله زدی برجگرم کشت منـصور ستـم پیـشـه ز بیداد مراکاش میکرد دمی شرم زجـد وپـدرم
دلِ شب بـودکه دشـمـن به سـرایـم آمدبُـرد ازخـانه برون وقت نمـازسحـرم ســالها داغ بـنـیفـاطـمـه را مـیدیـدمکس ندانست که یک عمرچه آمد به سرم من جگرپارۀ زهرایم وباید به چه جرمعـوض گـل جگــر پـاره بـرایش بـبرم بـارهـا تـیــغ کـشیـدنـد پـی کـشـتـن منبـارها سـیـلبـلا بـرد به مـوج خطـرم دشمن آن لحظه که برخانۀ من آتش زدیـاد آمـد ز غــم مــادر نـیـکــو سیــرَم دل شب خصم مرابرد به قصر منصوریاد از بـزم یـزید آمد و ازطشت زرم میثم از تربت بیشمع وچراغم پیداستکه چـو جـد و پـدرم ازهمه مظلومترم